آغاز سکوت و آغاز ظلم های اعراب
همتنگونه که متذکر شدیم اعراب ، همانکسانی که با ندای مساوات و برادری به ایران روی آوردند ، تعالیم حضرت محمد(ص) و قرآن را یک باره فراموش کردند و هنمی که پایه های حکومت آنان اندکی استحکام یافت ، با ملل تابع شروع به بد رفتاری کردند . تا جائیکه رفتارشان با ایرانیان شبیه خواجه و غلام بود . به طوری که غیر عرب حق نداشت دوشادوش یک عرب راه برود . داشتن لقب برای غیر عرب ممنوع بود .هر گاه در کوی و برزن ، عربی با بار خود به یک ایرانی برخورد می کرد ، ایرانی مجبور بود بار عرب را بدون مزد تا منزل حمل کند و اگر اعرابی پیاده و او را سوار بود باید عرب را بر اسب خود می نشاند و به مقصد می رساند . اگر جرمی از ملل غیر عرب سر میزد ، شدیداً مورد تعقیب قرار می گرفت ، در حالیکه اگر اعراب این کارها را انجام می دادن کسی یارای نخالفت نداشت .اعراب برای آنکه از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را همواره چون حربه تیزی در دست مغلوبان خویش ببینند ، درصدد آمدند زبان و لهجه رایج در ایران را محو و نابود کنند .آخر بیم آن بود که همین زبان ایرانی، خلقی را بر آنها بشوراند و حکومت انان را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد . به همین سبب هر جا در شهرهای ایرانی به خط و زبان فارسی و کتابخانه برخمردند ، با آن سخت به مخالفت برخواستند . نوشته اند وقتی سردار عرب\\\"حجاج ابن یوسف سقفی\\\" برای بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود ، هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دو تیغ گذراند و مبدان را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزاند .رفته رفته مردم بی سواد و عامی باقی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثراً فراموش گردید . این واقعه نشان می دهد که اعراب خط مردم ایران را به مثال حربه ای می دانستند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان به ستیز و پیکار بر خیزد .
در\\\" تاریخ اجتماعی ایران \\\" آمده است : یکی از آثار شوم . بسیار زیان بخش حمله اعراب به ایران ، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود . اعراب جاهل کلیه کتاب های علمی و ادبی را به عنوان یادگار های کفر و زندقه(باطناً کافر بودن و تظاهر به ایمان) از بین بردند . سعد و قاص پس از تسخیر فارس و فتح مدائن و دست یافتن به کتابخانه ها و منابع فرهنگی ایران ، از عمر کسب تکلیف کرد . عمر جواب داد : \\\" کتاب ها را در آب بریزید .زیرا این کتاب ها به دو صورت هستند . یا باعث گمراهی انسان می شوند که در این صورت باید سوزانده شوند یا باعث هدایت انسان می شوند که برای هدایت ، ما قرآن را داریم پس در این صورت هم باید از بین بروند . \\\"
البته ایرانیان در برابر اینگونه کارها مقاومت نشان می دادند اما رفته رفته با کشته شدن انها از سوی اعراب این مقاومت ها کمتر شد .
زنده یاد \\\"پژمان بختیاری\\\" در باب جایگزین گشتن زبان عربی به جای فارسی چنین آورده است :
چو تازی زبان گرم بازار شد زبان نیاکان ما خوار شد
بجنبید از هر طرف خامه ها به تازی زبان،کرده شد نامه ها
همان صالح بد رگِِِِِِ بد سرشت که دیوان به گفتار تازی نوشت
نه آتش به گلزار اندیشه زد که بر ریشه کشوری تیشه زد
چو دانش نشان گشت تازی زبان سوی نیستی شد به بازی زبان
تبه گشت بخت و سیه گشت هور بلندی شد از نام ایران بدور
و در باب بازگشت زبان فارسی چنین سروده است :
به یک باره از گردش ماه و شید بریده شد از فرّ ایران امید
که از یاری اورمزد بزرگ پدیدار شد رادمردی سترگ
سخن آفرینی که چرخ بلند ندیده چُنودر سخن ارجمند
بما داد از آن نامه خسروی روان با سخن گفتن پهلوی
بجنبید دل های دل مردگان بجوشید خون های افسردگان
زنو بی روانان روان یافتند به تن خون ودرسینه جان یافتند
بُوَد روشن این گفت و نتوان نهفت بویژه که استاده فرزانه گفت
بسی رنج بردم در این سی سال عجم زنده کردم بدین پارسی
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند