دیگه عاشق شدن،ناز کشیدن فایده نداره
نداره
دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره
نداره
چرا این در و اون در میزنی ای دل غافل
دیگه دل بستن و دل بریدن فایده نداره
وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه دار
+ مـبـــر ز مـــوی سـپــیــدم گــمــان بـــه عــمــر دراز
هــوای خــانــه چــه دلـگـیـــر مـی شــود گــــاهی
از ایـــن زمـــانـــه دلــم سـیــر مـی شـود گـــاهـی
مَـرد ، مُـرد ...
وقتی تختی ها شدن
رضازاده ها
مَـرد ، مُـرد ...
قلب مادر
ایرج میرزا
داد معشوقه به عاشق پیغام
كه كند مادر تو با من جنگ
هركجا بيندم از دور كند
چهره پرچين و جبين پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازك من تيري خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در كام من و تست شرنگ
نشوم يكدل و يكرنگ ترا
تا نسازي دل او از خون رنگ
گر تو خواهي به وصالم برسي
بايد اين ساعت بي خوف و درنگ
روي و سينه تنگش بدري
دل برون آري از آن سينه تنگ
گرم و خونين به منش باز آري
تا برد زاينه قلبم زنگ
عاشق بي خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بي عصمت و ننگ
حرمت مادري از ياد ببرد
خيره از باده و ديوانه زبنگ
رفت و مادر را افكند به خاك
سينه بدريد و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمين
و اندكي سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم كه جان داشت هنوز
اوفتاد از كف آن بي فرهنگ
از زمين باز چو برخاست نمود
پي برداشتن آن آهنگ
ديد كز آن دل آغشته به خون
آيد آهسته برون اين آهنگ:
آه دست پسرم يافت خراش
آه پاي پسرم خورد به سنگ
.
در سريال آمريکايي «هوملند» که برخي حاشيه و جنجال هايش توهين به اسلام و ناصر حجازي است، چند بازيگر ايراني حضور دارند.
نويد نگهبان، نازنين بنيادي، پرويز صياد، هوشنگ توزيع و اميد ابطحي بازيگران ايراني اين مجموعه آمريکايي هستند
خوي بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
خوي من كي خوش شود بي روي خوبت اي نگار
بي تو هستم چون زمستان خلق از من در عذاب
با تو هستم چون گلستان خوي من خوي بهار
بي تو بي عقلم ملولم هرچه گويم كژ بود
من خجل از عقل و عقل از نور رويت شرمسار
آب بد را چيست درمان باز در جيحون شدن
خوي بد را چيست درمان باز ديدن روي يار
آب جان محبوس مي بينم درين گرداب تن
خاك را بر مي كنم تا ره كنم سوي بحار
شربتي داري كه پنهاني به نوميدان دهي
تا فغان درناورد از حسرتش اوميدوار
چشم خود اي دل ز دلبر تا تواني برمگير
گر ز تو گيرد كناره ور ترا گيرد كنار
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک بالان ساحل ها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در اوج حسرت ها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
چادر نيلوفري رنگ غروب
تكدرختي خشك در پهناي دشت
تشنه ميماند در اين تنگ غروب
از كبود آسمانها روشني
ميگريزد جانب آفاق دور
در افق، بر لالة سرخ شفق
ميچكد از ابرها باران نور
ميگشايد دود شب آغوش خويش
زندگي را تنگ ميگيرد به بر
باد وحشي ميدود در كوچهها
تيرگي سر ميكشد از بام و در
شهر ميخوابد به لالاي سكوت
اختران نجواكنان بر بام شب
نرمنرمك بادة مهتاب را،
ماه ميريزد دورن جام شب.
نيمه شب ابري به پنهاي سپهر،
ميرسد از راه و ميتازد به ماه
جغد ميخندد به روي كاج پير
شاعري ميماند و شامي سياه
در دل تاريك اين شبهاي سرد؛
اي اميد نااميديهاي من،
برق چشمان تو همچون آفتاب،
ميدرخشد بر رخ فرداي من.
مراسم ازدواج در کشورها و فرهنگهای مختلف
نويسنده : ابوذرکیانپوری - ساعت 22:43 روز چهارشنبه هشتم شهریور 1391
عروسی، سور، بیوگانی مراسمی سنتی یا آیینی است که طی آن آغاز یک ازدواج و زندگی مشترک یک زوج جشن گرفته میشود. این مراسم در کشورها و فرهنگها، ادیان و مذاهب، گروههای قومی و حتی طبقات اجتماعی گوناگون، به اشکال مختلفی برگزار میگردد.
بلژیک
